ترجمه مقاله

فسوسیدن

لغت‌نامه دهخدا

فسوسیدن . [ ف ُ دَ ] (مص ) دریغ و تأسف و حسرت خوردن . || مسخرگی و ظرافت کردن . (برهان ) :
رخش بر مه و خور فسوسد همی
پری خاک راهش ببوسد همی .

فردوسی .


بدان سقا که خود خشک است کاسش
گهی بگری و گه بفسوس و برخند.

ناصرخسرو.


|| از راه بیرون شدن و بیراهی کردن . (برهان ).
ترجمه مقاله