ترجمه مقاله

گرانجانی

لغت‌نامه دهخدا

گرانجانی . [ گ ِ ] (حامص مرکب ) سستی و کاهلی . (غیاث ) (آنندراج ). رجوع به گرانجان شود. || سخت جانی . رجوع به گرانجان شود.
باد با عزم او گرانجانی است
خاک با حلم او سبکباری است .

(جهانگشای جوینی ).


|| پوست کلفتی . مقاومت . استقامت . || بخل . امساک . لئامت . || ثقیل بودن . سنگین بودن در معاشرت . ضد سبکروح :
مجلس انس و بهار و بحث شعر اندر میان
نستدن جام می از جانان گرانجانی بود.

حافظ.


ترجمه مقاله