compactدیکشنری انگلیسی به فارسیفشرده، پیمان، موافقت، فشرده کردن، بهم فشردن، بهم متصل کردن، ریز بافتن، سفت کردن، جمع و جور، متراکم، محکم، بهم پیوسته، غلیظ