ترجمه مقاله

enmeshed

دیکشنری انگلیسی به فارسی

enmeshed، گیر انداختن، در شبکه نهادن، در دام نهادن، گرفتار کردن، بدام انداختن، گرفتار مخمصه کردن
ترجمه مقاله