ترجمه مقاله

reckoned

دیکشنری انگلیسی به فارسی

حساب شده، روی چیزی حساب کردن، حساب پس دادن، فرض کردن، عقیده داشتن، خیال کردن، شمردن، محسوب داشتن، گمان کردن
ترجمه مقاله