ترجمه مقاله

تازه

فرهنگ فارسی معین

(زِ) 1 - (ص .) نو، جدید. 2 - مجازاً خرم ، شاداب . 3 - بدیع . 4 - (ق .) اخیر، اخیراً. ؛~به دوران رسیده کنایه از: کسی که تازه به مقامی رسیده و خود را گم کرده ، ندید بدید، نوکیسه .
ترجمه مقاله