ترجمه مقاله

ساده کردن

فرهنگ فارسی معین

( ~. کَ دَ) (مص م .) 1 - سهل کردن ، آسان نمودن . 2 - پاک کردن ، خالی کردن . 3 - اطلس کردن ، ستردن نقش و نگار. 4 - ستردن موی ، تراشیدن موی . 5 - چیزی را از چیزی جدا کردن مثلاً طلا را از نقره و عسل را از موم .
ترجمه مقاله