ترجمه مقاله

عقل

فرهنگ فارسی معین

(عَ) [ ع . ] 1 - (مص م .) دریافتن ، فهمیدن . 2 - (اِ.) نیروی ادراک . ؛~ کل بسیار دانا و خردمند. ؛~ سلیم اندیشه و دریافت انسان سالم و طبیعی . ؛~ کسی پاره سنگ برداشتن کنایه از: کم عقل و سبک مغز بودن . ؛~ مردم در چشمشان است کنایه از: ظاهربینی مردم .
ترجمه مقاله