ترجمه مقاله

پرس

فرهنگ فارسی معین

(پُ) 1 - (اِمص .) پرسیدن ، پرسش . 2 - (اِفا.) در ترکیب به معنی پرسنده می آید: بازپرس ، احوالپرس .
ترجمه مقاله