ترجمه مقاله

چوب

فرهنگ فارسی معین

[ په . ] (اِ.) 1 - ماده ای سخت که ریشه و ساقه و شاخة درخت را تشکیل می دهد و آن را برای ساختن اشیاء به کار می برند . 2 - تنة بریده شدة درخت . 3 - (عا.) واحد پول در معاملات بازار و بسته به بزرگ بودن و یا کوچک بودن معامله : 1000چوب یعنی 1000 تومان . ؛~ لای چرخ کاری گذاشتن کنایه از: برای پیشرفت آن کار مانع تراشیدن . ؛~ در آستین کسی کردن کنایه از: او را سخت آزار و آسیب رساندن . ؛~ کسی یا چیزی را خوردن کنایه از: به خاطر آن دچار مجازات یا آسیب یا زحمت شدن .
ترجمه مقاله