طرح کردن
فرهنگ مترادف و متضاد
۱. پیشنهاد کردن، مطرح کردن
۲. بیان کردن، به میانکشیدن
۳. فراهم کردن، آماده کردن
۴. ترتیبدادن، نقشه کشیدن، برنامهریزی کردن
۵. دورانداختن، برانداختن
۲. بیان کردن، به میانکشیدن
۳. فراهم کردن، آماده کردن
۴. ترتیبدادن، نقشه کشیدن، برنامهریزی کردن
۵. دورانداختن، برانداختن