تمام نکردن
فرهنگ فارسی طیفی
مقوله: نتیجۀ عمل
ام نکردن، ناتمام گذاشتن، رهاکردن، نیمهکاره (زمین) گذاشتن، نادیده گذشتن، فروگذاردن، غفلت کردن
سمبل کردن، ماهر نبودن، کم گذاشتن
بهنتیجه نرسیدن، موفق نشدن
معوق گذاشتن، بهفردا انداختن، موکول کردن، بهتعویق انداختن
تسلیم شدن، دست برداشتن، منصرف شدن، تغییرعقیده دادن
برد نداشتن، کم آوردن
نقصان یافتن
خودرا مشغول نشان دادن، تظاهر بهکار کردن
پیگیری نکردن، عمل نکردن
پریدن، جدی نبودن، منحرف شدن