خبره
فرهنگ فارسی طیفی
مقوله: عمل داوطلبانه
س، مجرب، باتجربه، وارد، متخصص، صالح، آزموده، ورزیده، کاردیده، آموزشدیده
لایق، شایسته، باصلاحیت، صالح، سزاوار، قابل، باکفایت، آماده
پخته، جهاندیده، سردوگرم چشیده، دنیادیده، رسیده
حرفهای ◄ مربوط به کسب
آدم
شخص کارشناس