صدا کردن
فرهنگ فارسی طیفی
مقوله: مادۀ آلی
کردن، سروصدا کردن، صدا ایجاد کردن، سوت کشیدن، موجصوتیرا گسیل کردن، برآوردنِ صدا (فریاد، آواز، ...)
برآمدن، بلند شدن، بلند شدن [آواز، صدا، و مانند آنها]، صدا دادن، بهصدا درآمدن
نفس کشیدن، صحبت کردن، محاوره کردن، ندا دادن، گفتن، تلفظ کردن، زمزمه کردن، نجوا کردن، زوزه کشیدن، غریدن، بلند صحبت کردن، بانگ زدن، داد زدن، غوغا کردن، المشنگهراه انداختن، المشنگه برپا (بهپا) کردن، ازدحام کردن (با بینظمی)
نواختن