ضعیف کردن
فرهنگ فارسی طیفی
مقوله: علیت
ردن، سست کردن، تضعیفکردن، هرزکردن، جدا کردن
لِه کردن، نرم کردن
فلجکردن، شَلکردن، ازکارانداختن
دندان چیزی را کشیدن، کُند کردن [تیزی]
کاستن
رقیق کردن، آمیختن
خنثا کردن، تقابلداشتن
ساقطکردن، بیاعتبارکردن، لغو کردن
درهم شکستن، تباه کردن
صدمهزدن، آسیب زدن
آهک کردن