عزل کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی عام لع کردن، معزولکردن، برکنار کردن، ساقط کردن، خلع لباس کردن، محروم کردن، مستثنی کردن، اخراج کردن، طرد کردن دراختیارکارگزینی قرار دادن، گزینش کردن، دستچین کردن، بهخدمت کسی پایان دادن منحل کردن