ماهر
فرهنگ فارسی طیفی
مقوله: عمل داوطلبانه
اذق، بامهارت، هنرمند، ممتاز، زبردست، تردست، متبحر، حرفهای، کارشناس، کارآزموده، آزمودهکار، بلندوپست دیده، جهاندیده، باسابقه، گرموسرد روزگار(زمانه) دیده، [گرگ] باراندیده، پیر
لایق، خبره▼
همهفنحریف، آچار فرانسه، اوستا، اوساکار، اوسا، اینکاره، بهترین
پنجهطلایی، پاطلایی، چابکسوار، چابکدست
سریع