معزولفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی عام خراجی، منفصل، منفصلخدمت، هیچکاره، برکنار، مبطل، معلق، ساقط، تبعیدی، مطرود، محروم، مستثنی مردود تبعیدی، اخراجی، پناهنده ممنوعشده، ممنوعالقلم، ممنوعالمداخله غیرمشمول، معاف