ناتمام
فرهنگ فارسی طیفی
مقوله: نتیجۀ عمل
اتمام، انجام نیافته، معلق، بلاتکلیف، نشده، ناکرده
نپخته، نیمپز، نرسیده، کال، نارس
تکهتکه، نیمهکاره، جزئی، تکمیلنشده
نیمهتمام، پرداختنشده، کلی، فاقد جزئیات، ناقص
ابتر، معیوب، ناقص
اجرانشده، تحققنیافته، تصویب نشده، تازه شروعشده، نوپا، نوظهور
فاقد برنامهریزی قبلی، حسابنشده، فکرنشده، نسنجیده، نپخته
بدون دقت، باعجله، سردستی
سطحی، سرسری، صوری، سمبلشده
معوق، پادرهوا، مسکوت، متوقف، متوقفشده
متروک، واگذاشته
نارسا، کمآورده
درجریان▼، جاری، درحال اتفاق
پایانناپذیر، مستمر، متداوم
پردازشنشده، فراوری نشده، خام، بیشکل، آغازین
جمعنشده
تجهیزنشده
دارای ایراد (اشکال)