ترجمه مقاله

ناموفق

فرهنگ فارسی طیفی

مقوله: نتیجۀ عمل ناموفق، ناکام، دست‌خالی، بدبیار، مفلوک ورشکسته، شکست‌خورده▼ ناکامیاب، بازنده▲، سرخورده، واخورده، ناکام درمانده، فرومانده، مستأصل، وامانده، مانده، سرگشته، عاجز، بی‌کفایت، دارای کاستی، کم‌آورده بدبخت، بیچاره، حیران، متحیر، خسته، کوفته، ناتوان، بی‌رمق واپس‌زده شده مشروط، رفوزه، مردود
ترجمه مقاله