ترجمه مقاله

بصام

واژه‌نامه آزاد

0
ناشناس:
بَصّام (معرّب، اِ)؛ نام طایفه ای که در ایران (بیشتر کرمانشاه، تهران و قم)، عراق و برخی کشورهای عربی پراکنده اند و اصالتاً عرب و از سادات باقری اند. (در ایران، برخی از آنها به «بصام پور»، «بصام تبار» و «بصام زاده» نیز شهرت دارند که از همان طایفۀ بصام اند.) کلمۀ بصام امروزه در برخی کشورهای عربی به معنای «انگشت نگار» به کار می رود و بدین معنا قدمت چندانی در لغت عرب ندارد؛ بَصَمَ: مُهر یا علامت زد. البَصْمَة: علامت، نشانه، اثر؛ «بَصْمَةُ الْإِصْبع»: اثر انگشت؛ «بَصْمَةُ الْخَتْم»: جاى مُهر، اثر مُهر. اما بصمه، که امروزه در میان عرب ها به اثر انگشت اطلاق می شود، درواقع معرّب «بَسمه» است. بسمه، مخفف باسمه، لغت ترکی و نام ابزاری است که با آن نقش ها و کلمه ها را بر منسوجات طبع می کنند، چنان که کاغذ را با خاتم مُهر می کنند. بدین سبب، ایرانیان در قرن سیزدهم چاپخانه را بسمه خانه یا باسمه خانه می گفتند، و به چاپ کننده و کارگر چاپخانه باسمه چی می گفتند (لغتنامۀ دهخدا، مدخل «بسمه» و «باسمه چی»). سپس بسمه، که مخفف همان باسمۀ ترکی است، به عربی رفته و بصمه شده است. آن گاه از بصمه صفت فاعلی (بر وزن فَعّال) ساخته اند و به نگارگر و نقاش منسوجات بصام گفته اند.

برای این واژه معنی دیگری پیشنهاد دهید. پس از تأیید، معنی پیشنهادی با نام‌تان در سایت منتشر خواهد شد.

ترجمه مقاله