ترجمه مقاله

داد از خویشتن دادن

واژه‌نامه آزاد

0
ناشناس:
داد از خویشتن دادن؛ کاری را به طور کامل انجام دادن. مثال: «و اندر همه کاری داد از خویشتن بده که هر که داد از خویشتن بدهد از داور مستغنی باشد.» (قابوس نامه)؛ داد تو داده ست کردگار، ترا نیز/ داد به طاعت بداد باید ناچار (ناصر خسرو). || داد از تن خویشتن دادن؛ محاسبه ٔ نفس کردن. مثال: دگر داد دادن تن خویش را/ نگه داشتن دامن خویش را (فردوسی). || داد از خود یا از تن خود دادن؛ کلاه خود را قاضی کردن، انصاف از خود دادن. مثال: سه دیگر به گیتی هر آنکس که داد/ بداد از تن خود هم او بود شاد (فردوسی).

برای این واژه معنی دیگری پیشنهاد دهید. پس از تأیید، معنی پیشنهادی با نام‌تان در سایت منتشر خواهد شد.

ترجمه مقاله