ترجمه مقاله

میر بهادری

واژه‌نامه آزاد

0
ناشناس:
میر. (از ع ، اِ) مخفف امیر. (غیاث). امیر و پادشاه و سلطان. (ناظم الاطباء). نژاده . (زمخشری ). مخفف امیر، و میره مخفف امیره ... و از خصایص این لفظ است که به قطع کسره ٔ اضافه هم آید مثل لفظ میرآب، به معنی داروغه ٔ آب و میردریا که آن را در عرف این دیار (یعنی هند) میربحر گویند. (از آنندراج ): امروز به اقبال تو ای میر خراسان هم نعمت و هم روی نکو دارم وسناد. بهادری . [ب َ دُ] (حامص) شجاعت و دلیری . (ناظم الاطباء). || جرأت و جسارت . (فرهنگ فارسی معین )

برای این واژه معنی دیگری پیشنهاد دهید. پس از تأیید، معنی پیشنهادی با نام‌تان در سایت منتشر خواهد شد.

ترجمه مقاله