کلک
واژهنامه آزاد
ناشناس:
کِلْک:(kelk) در گویش گنابادی به انگشت کوچک دست و پا گویند ، زکاوت ، تیزهوشی ، زرنگی ، هوش
ناشناس:
(بوشهر و اطراف) کَلَک؛ منقل کباب پزی (رک. فرهنگ معین و عمید).
برای این واژه معنی دیگری پیشنهاد دهید. پس از تأیید، معنی پیشنهادی با نامتان در سایت منتشر خواهد شد.