ترجمه مقاله

کلک

واژه‌نامه آزاد

0
ناشناس:
کِلِک - انگشت
0
ناشناس:
کِلْک:(kelk) در گویش گنابادی به انگشت کوچک دست و پا گویند ، زکاوت ، تیزهوشی ، زرنگی ، هوش
0
ناشناس:
(بوشهر و اطراف) کَلَک؛ منقل کباب پزی (رک. فرهنگ معین و عمید).
0
ناشناس:
Kelek انگشت
0
ناشناس:
انگشت
0
ناشناس:
kelek انگشت

برای این واژه معنی دیگری پیشنهاد دهید. پس از تأیید، معنی پیشنهادی با نام‌تان در سایت منتشر خواهد شد.

ترجمه مقاله