آمدنیامدلغتنامه دهخداآمدنیامد. [ م َ ن َ م َ ] (اِمص مرکب ) آمد و نیامد.- آمدنیامد داشتن ؛ آمد و نیامد داشتن . محتمل خجستگی و یمن و شومی و بداُغری بودن . و رجوع به آمد و نیامد داشت
آمدنیامدفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. احتمال میمنت داشتن و خجسته بودن یا نبودن.۲. برای بعضی خجسته و بامیمنت و برای بعضی نحس و شوم بودن.
آمد و نیامد داشتنلغتنامه دهخداآمد و نیامد داشتن . [ م َ دُ ن َ م َ ت َ ] (مص مرکب ) آمدنیامد داشتن . برای بعضی یُمن و برای بعضی شآمت داشتن . برای برخی خجسته و میمون و برای برخی شوم و بداُغر
نیامدلغتنامه دهخدانیامد. [ ن َ م َ ] (مص مرخم ، اِمص ) ادبار. مقابل آمد به معنی اقبال . (یادداشت مؤلف ): فلان کار آمد نیامد دارد. این علامت نیامد کار است . سرکه انداختن آمد نیام
آمدلغتنامه دهخداآمد. [ م َ ] (مص مرخم ، اِمص ) اقبال . روی کردن بخت . مقابل ادبار: دیدن روباه در سفر آمددارد. || خجستگی . میمونی . میمنت . مقابل نیامد: سرکه انداختن آمد نیامد د
آمد و نیامد داشتنلغتنامه دهخداآمد و نیامد داشتن . [ م َ دُ ن َ م َ ت َ ] (مص مرکب ) آمدنیامد داشتن . برای بعضی یُمن و برای بعضی شآمت داشتن . برای برخی خجسته و میمون و برای برخی شوم و بداُغر
تعارفلغتنامه دهخداتعارف . [ ت َ رُ ] (ع مص ) یکدیگر را شناختن . (زوزنی ) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ). همدیگر را شناختن . (منتهی الارب ) (ناظم الا