بانوفرهنگ مترادف و متضاد۱. بیبی، بیگم، خانم، علیامخدره، مادام ۲. زن، زوجه، عیال، همسر ۳. خانهدار، کدبانو ۴. شهربانو، ملکه ≠ آقا
بانولغتنامه دهخدابانو. (اِ) رئیسه . و گمان میکنم از بان بمعنی حارس و حافظ و دارنده و امثال آن است و «واو» علامت شفقت یا تأنیث یا تصغیر است . (یادداشت مؤلف ). رئیسه . (یادداشت
بانولغتنامه دهخدابانو. (اِخ ) اختصاصاً لقب فرشته ٔ موکل آب ، اناهیدبوده است . (از یشتهای پورداود، مقدمه ٔ ناهیدیشت ).
بانو صحرالغتنامه دهخدابانو صحرا. [ ص َ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان برغان ولیان بخش کرج شهرستان تهران که در 27 هزارگزی شمال باختر مرکز بخش و6 هزارگزی راه شوسه ٔ کرج به قزوین واقع است .