گل خیرولغتنامه دهخداگل خیرو. [ گ ُ ل ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) همان خطمی است . خطمی . (دهار). و رجوع به خیرو شود.
هبسلغتنامه دهخداهبس . [هََ ب َ ] (ع اِ) گل خیرو که آن را منثور و نمام نیزخوانند. (منتهی الارب ). گل خیری که بدان منثور و نمام نیز گویند. (اقرب الموارد) (معجم متن اللغة) (تاج ال
عصیفرةلغتنامه دهخداعصیفرة. [ ع ُ ص َ ف ِ رَ ] (ع اِ) گل خیرو زردشکوفه . (منتهی الارب ). خیری زرد. (فهرست مخزن الادویة). به لغت مصر، اشترغاز است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). به لغت اهل
گللغتنامه دهخداگل . [ گ ُ ](اِ) در اوراق مانوی (به پارتی ) ور (گل سرخ )، اوستا وردا ، ارمنی ورد ، پهلوی گول ، ورتا ، ورد ، معرب «وَرد»، قیاس کنید با ارمنی ، وردژس ، کردی ، گول
خطمیلغتنامه دهخداخطمی . [ خ َ/ خ ِ می ی ] (ع اِ) خیرو.(آنندراج ) (ناظم الاطباء). نباتی است . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ). غِسل . (مهذب الاسماء). خیروی ِ دشتی .(دهار). ملوکیة
منثورلغتنامه دهخدامنثور. [ م َ ] (ع ص ) متفرق و پراکنده . (غیاث ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). پراکنده و پاشیده شده . افشانده شده و متفرق . (از ناظم الاطباء). برافشانده . برفشان