عورتنماییexhibitionismواژههای مصوب فرهنگستاننوعی کژکامی که در آن رسیدن به ارضای جنسی ازطریق نمایش اندام جنسی عریان خود به افراد بیگانه و بدون هیچگونه فعالیت جنسی حاصل میشود
عورتلغتنامه دهخداعورت . [ ع َ رَ ] (ع اِ) عورة. امری که شخص از آن شرم دارد. (فرهنگ فارسی معین ). کار زشت : تو عورت جهل را نمی بینی آنگاه شود به چشم تو پیدا. ناصرخسرو.گفت تو دانی
جذیمةالابرشلغتنامه دهخداجذیمةالابرش . [ ج َ م َ تُل ْ اَ رَ ] (اِخ ) نام ابن مالک بن فهم ملک حیره که صاحب زبّاء است . (از منتهی الارب ). او پادشاه حیره و یار زباء ملکه است . (از شرح قا
حبانلغتنامه دهخداحبان . [ ح َب ْ با ] (اِخ ) ابن قیس بن عَرِقة. یکی از تیراندازان معروف قریش است . وی و ابواسامه ٔ جشمی و چند تن دیگر همیشه در پیشاپیش سپاه قریش به جنگ پیغمبر می
مکشوفلغتنامه دهخدامکشوف . [ م َ ] (ع ص ) آشکاراکرده شده . (آنندراج ). آشکاراشده و بی پرده و فاش شده و ظاهرشده . (ناظم الاطباء). کشف شده . آشکار. آشکارا. ظاهر. پیدا. نمایان . (یاد
نمازی کردنلغتنامه دهخدانمازی کردن . [ ن َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پاک کردن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). شستن . تطهیر کردن . آب کشیدن . پاکیزه کردن . غسل دادن : تا بر کف پای تو تواند مالید
اعفثلغتنامه دهخدااعفث . [ اَ ف َ ] (ع ص ) آنکه اکثر برهنه باشد، او الذی اذا جلس انکشف عورته ُ. (منتهی الارب ). آنکه اکثر برهنه باشد و یا کسی که در وقت نشستن عورتش نمایان باشد. (