ارجمنددیکشنری فارسی به انگلیسیdear, estimable, excellent, high, lofty, noble, paramount, redoubtable, respectable, reverend, sublime, superb, supereminent, superior, valuable, valued, venera
ارجمندلغتنامه دهخداارجمند. [ اَ ج ُ م َ ] (اِخ ) موضعی در کنار راه آمل به تهران . (سفرنامه ٔ مازندران و استراباد رابینو ص 40).
ارجمندلغتنامه دهخداارجمند. [ اَم َ ] (ص مرکب ) مرکب از ارج و مند، چه ارج قدر و قیمت و مند کلمه ایست که دلالت بر داشتن کند مثل دولتمند و سعادتمند. (از فرهنگی خطی ). باارج . باارزش
ارجمند بانوبیگملغتنامه دهخداارجمند بانوبیگم . [ اَ م َ ب َ گ ُ] (اِخ ) زوجه ٔ شاه جهان پادشاه هند و دختر آصف خان وزیر. مولد او به سنه ٔ 1000 هَ . ق . و در بیست ویک سالگی در 1021 هَ . ق . ب
بزرگوارفرهنگ مترادف و متضادارجمند، بلندقدر، سرور، شرافتمند، شریف، عالیقدر، عظیمالشان، فخیم، گرامی، مجید، محترم، معز، معظم، مفخم، مکرم، نبیل، نبیه، والاگهر ≠ بیشرف، حقیر، ذلیل، زبون