ابدیکشنری عربی به فارسیبابا , باباجان , اقاجان , پدر , والد , موسس , موجد , بوجود اوردن , پدري کردن , پدرشاه , رءيس خانواده , ريش سفيد قوم , ايلخاني , شيخ , بزرگ خاندان , پدرسالا ر
آبلغتنامه دهخداآب . (اِ) (اوستائی آپ ap، سانسکریت آپ َ apa، پارسی باستانی آپی api، پهلوی آپ ap) مایعی شفاف بی مَزه و بوی که حیوان از آن آشامد و نبات بدان تازگی و تری گیرد. و آ
آبریزگانفرهنگ انتشارات معین(زَ) [ په . ] (اِمر.) 1 - عید آب پاشان ، جشنی که ایرانیان در روزِ تیر - سیزدهمین روز از ماه تیر - برپامی داشتند و آب بر یکدیگر می پاشیدند. 2 - نوعی غذا.
آبریزگانلغتنامه دهخداآبریزگان . (اِ مرکب ) نام جشنی است باستانی بسیزدهم تیر یعنی روز تیر از ماه تیر. گویند در زمان فیروز جدّنوشیروان چند سال در ایران قحط و خشکسالی بوده است و شاه و
لاشیدنلغتنامه دهخدالاشیدن . [ دَ ](مص ) پاشیدن . (آنندراج ). || تاراج و غارت کردن . تباه کردن . ناچیز کردن . لاش کردن : ای پسر گر دل و دین را سفها لاش کنندتو چو ایشان مکن و دین و
شتکفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهترشح آب؛ آبی که از نهر یا از روی زمین بهواسطۀ جریان سریع یا حرکت کردن در میان آن به اطراف پاشیده میشود. شتک زدن: (مصدر لازم) راه رفتن در میان آب و آب را با ح
ریزلغتنامه دهخداریز. (نف مرخم ) (ماده ٔ مضارع ریختن ) ریزنده و ریزان و پاشان و افشان و همیشه بطور ترکیب استعمال می شود، مانند: اشک ریز؛ کسی که گریه می کند و اشک از چشم آن روان