اسباب کشیلغتنامه دهخدااسباب کشی . [ اَ ک َ / ک ِ ] (حامص مرکب ) در تداول عامه ، نقل اثاثه از خانه ای بخانه ٔ دیگر.- امثال :سه بار اسباب کشی ، برابر یک حریق است .
اسباب کشیفرهنگ انتشارات معین( ~. کِ) (حامص .) حمل و نقل اثاثة منزل ، اسباب و لوازم زندگی را از خانه ای به خانة دیگر بردن .
اسبابلغتنامه دهخدااسباب . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ سبب . مایه ها. سِلعة.(منتهی الارب ). حماله . جامل . (منتهی الارب ). رسن ها. اواخی . پیوندها. اطراف . درها. (وطواط). وسایل . ساز. برگ .
خانه کشیلغتنامه دهخداخانه کشی . [ ن َ / ن ِ ک َ / ک ِ ] (حامص مرکب ) اسباب کشی ،اسباب از این منزل به منزل دیگر بردن . اثاثیه کشی .
کشیلغتنامه دهخداکشی . [ ک َ / ک ِ ] (حامص ) عمل کشیدن و همواره بصورت ترکیبی استعمال میشود در تمام معانی اعم از نقل و حمل یا تحمل یا پیمودن و نظایر آن . (یادداشت مؤلف ).- آب کش
کشیدنلغتنامه دهخداکشیدن . [ ک َ / ک ِدَ ] (مص ) (از: کش + یدن ، پسوند مصدری ) بردن . گسیل داشتن . سوق دادن . از جای به جائی نقل مکان دادن . (یادداشت مؤلف ). بردن از جایی به جای
تنفسفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهنفس کشیدن؛ دَم زدن؛ جذب اکسیژن و دفع دیاکسیدکربن بهوسیلۀ ریه. تنفس مصنوعی: (پزشکی) حرکاتی که با دست یا بهوسیلۀ اسباب به ریههای کسی که در اثر غرق شدن یا عارض