پناملغتنامه دهخداپنام . [ پ َ ] (اِ) در اوستا پئیتی دان ّ و در پهلوی پدام و پندام و پنوم گویند. در آبان یشت ، کرده ٔ 29 آن عبارت است از جامه ای که در زیر زره پوشند. در فرگرد 14
پنامفرهنگ انتشارات معین(پَ) [ په . ] (اِ.) پارچه ای چهارگوشه که در دو گوشة آن دو بند دوزند و پیشوایان زرتشتی در وقت خواندن اوستا یا نزدیک شدن به آتش آن را بر روی خود بندند تا چیزهای م
پنامفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. روبند.۲. در آیین زردشتی، پارچۀ پنبهای سفید چهارگوشه که زردشتیان هنگامی که موبد در مقابل آتش مقدس اوستا میخواند و مراسم مذهبی بهجا میآورد جلو دهان آویزان
چشم پناملغتنامه دهخداچشم پنام . [ چ َ / چ ِ پ َ ] (اِ مرکب ) دعا و تعویذی باشد که بجهت دفع چشم زخم نویسند، چه پنام اعمالی باشد که بجهت دفع چشم زخم کنند. (برهان ). هیکلی باشد که بجهت
چشم پناملغتنامه دهخداچشم پنام . [ چ َ / چ ِ پ َ ] (اِ مرکب ) دعا و تعویذی باشد که بجهت دفع چشم زخم نویسند، چه پنام اعمالی باشد که بجهت دفع چشم زخم کنند. (برهان ). هیکلی باشد که بجهت
چشم وهاملغتنامه دهخداچشم وهام . [ چ َ / چ ِ وَ ] (اِ مرکب ) بر وزن و معنی «چشم پنام » است که دعا و تعویذی باشد که جهت چشم زخم نویسند. (برهان ) (آنندراج ). چشم پنام و دعا و تعویذی که
حرزلغتنامه دهخداحرز. [ ح ِ ] (ع اِ) تعویذ. (محمودبن عمر ربنجنی ). پنام . چشم پنام . طلسم . عوذة. دعائی مأثور اعم از خواندنی و آویختنی . ج ، احراز : حرز است مگر نامش کز داشتن ا
چشم وهملغتنامه دهخداچشم وهم . [ چ َ / چ ِ وَ ] (اِ مرکب ) دعا و تعویذی باشد که بجهت چشم زخم نویسند. (برهان ). بمعنی «چشم وهام » است . (آنندراج ). چشم وهام و چشم پنام . (ناظم الاطبا