آب بهافرهنگ فارسی عمید / قربانزادهپولی که در بهای آب میدهند؛ حقالشرب.آبپاش۱. ظرفی فلزی و دستهدار که سر لولۀ آن سوراخهای ریز دارد و برای آب پاشیدن روی گلها یا زمین به کار میرود.۲. کسی که شغ
ابدیکشنری عربی به فارسیبابا , باباجان , اقاجان , پدر , والد , موسس , موجد , بوجود اوردن , پدري کردن , پدرشاه , رءيس خانواده , ريش سفيد قوم , ايلخاني , شيخ , بزرگ خاندان , پدرسالا ر
آبلغتنامه دهخداآب . (اِ) (اوستائی آپ ap، سانسکریت آپ َ apa، پارسی باستانی آپی api، پهلوی آپ ap) مایعی شفاف بی مَزه و بوی که حیوان از آن آشامد و نبات بدان تازگی و تری گیرد. و آ
بهالغتنامه دهخدابها. [ ب َ ] (اِ) قیمت هر چیز. (برهان ). قیمت و ارزش . (از آنندراج ). قیمت هر چیزی . (انجمن آرا). قیمت . ارزش . ارز. نرخ . (فرهنگ فارسی معین ). ثمن . (ترجمان ال
حقابهلغتنامه دهخداحقابه . [ ح َق ْ قا ب َ / ب ِ ] (اِ مرکب ) (از کلمه ٔ حق عربی و آب فارسی ) سهم مشروع و مقرر دهی یا مزرعه ای یا باغی یا خانه ای یا کسی از آب رود یا چشمه یا قنات
حق الشربلغتنامه دهخداحق الشرب . [ ح َق ْ قُش ْ ش ُ ] (ع اِ مرکب ) حقابه . ص ص آب بهاء. (فرهنگستان ).
ژولپلغتنامه دهخداژولپ . [ ل ِ ] (اِ) ژولپ از کلمه ٔ عربی جُلاب (معرب از گلاب ) گرفته شده که مخلوطی از عسل و آب بوده است . امروز این نام را به پوسیونهائی مرکب از شربت و آب مقطر و