عرض عمرلغتنامه دهخداعرض عمر. [ ع َ ض ِ ع ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه ازلذت عمر است . (غیاث اللغات ). کیفیت عمر، مقابل طول عمر، که مدت و درازی زندگانی است . به معنی عرض حیات
عرضدیکشنری عربی به فارسیفرمودن , امر کردن , دعوت کردن , پيشنهاد کردن , توپ زدن , خداحافظي کردن , قيمت خريدرا معلوم کردن , مزايده , پيشنهاد , پهنا , عرض , وسعت نظر , نمايش , نمايش دادن
عَرَضَفرهنگ واژگان قرآنهر چيز غير ثابت - زودگذر (در جمله "عرض الحياة الدنيا "شؤون ناپايدار زندگي دنيا منظور است، و مراد از "عرض هذا الادني " نيز لذائذ زندگي دنيا و نعمتهاي زودگذر آن ا
نقطة داغhot spot 2واژههای مصوب فرهنگستانمرکز آتشفشانی به عرض 100 تا 200 کیلومتر و عمر دستکم چندده میلیون سال که پیوندی با کمانهای آتشفشانی ندارد و ممکن است با پشتههای اقیانوسی همراه باشد یا نباشد
عرض حیاتلغتنامه دهخداعرض حیات . [ ع َ ض ِح َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) به خوبی و خوشی گذشتن ایام زندگانی . (آنندراج ) (غیاث اللغات ) : از آب زندگی به شراب التفات کن از طول عمر صلح
جامع عمروبن عاصلغتنامه دهخداجامع عمروبن عاص . [ م ِ ع ِ ع َم ْ رِ ن ِ ] (اِخ ) مسجد معروفی است در مصر. یاقوت حموی آرد: این مسجد در موضع مرتفع بی درخت و گیاهی که در تصرف قتیبةبن کلثوم تجیبی
عرضلغتنامه دهخداعرض . [ ع ِ ] (اِخ ) نخلستان و رودباری است در یمامة. (منتهی الارب ). عرض الیمامة، وادی یمامه است که از مهب شمال به سوی مهب جنوب جاری شود. و قرایی که در اطراف آن
عرضلغتنامه دهخداعرض . [ ع َ ] (ع مص ) پیدا و آشکارا گردیدن . (از منتهی الارب ). ظاهر شدن و آشکار گردیدن ، در حالی که دوام نیابد. (از اقرب الموارد). || پیدا و ظاهر ساختن . (از م