آردلغتنامه دهخداآرد. (اِ) نرمه و آس کرده یا نرم کوفته ٔ حبوب چون جو و گندم و برنج و نخود و باقلا. دقیق . طحین . طحن . آس . پِسْت . لوکه : گیا همچو دانه ست و ما آرد اوچو بندیشی و این جهان آسیاست . ناصرخسرو.بی آرد می شود بسوی خانه ز
آردفرهنگ فارسی عمیدگردی که از کوبیدن یا آسیا کردن غلات یا حبوبات بهدست آید: آرد گندم، آرد جو، آرد برنج، آرد نخود.
آردفرهنگ فارسی معین[ په . ] ( اِ.) گردی که از کوبیدن و آسیاب کردن غلات به دست می آید. ؛ ~ خود را بیختن و الک خود را آویختن کنایه از: وظایف خود را طی سالیان انجام دادن و دیگر اخلاقاً موظف یا عملاً توان انجام کاری را نداشتن .
آرد گندم سختhard wheat flourواژههای مصوب فرهنگستانآرد گندم تهیهشده از گندم سخت که در مقایسه با گندم نرم، پروتئین بیشتری دارد
آردیلغتنامه دهخداآردی . (ص نسبی ) از آرد. منسوب به آرد. آلوده ٔ به آرد. آردین : حلوای آردی . || (اِ) قسمی از شفتالو. (غیاث اللغات ). هلوآرده ، و آن شفتالوئی باشد خرد و کم آب .
آردیلغتنامه دهخداآردی . (ص نسبی ) از آرد. منسوب به آرد. آلوده ٔ به آرد. آردین : حلوای آردی . || (اِ) قسمی از شفتالو. (غیاث اللغات ). هلوآرده ، و آن شفتالوئی باشد خرد و کم آب .
آرد کپانلغتنامه دهخداآرد کپان . [ ] (اِخ ) نام طائفه ای از ایل قشقائی ساکن حوالی سمیرُم مرکب از 150 خانوار.
آرد و بارلغتنامه دهخداآرد و بار. [ دُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) جنس آرد، خمیر، نان : آردوبار فلان نانوائی ؛ جنس نان ِ آن .
درجۀ استحصال آردflour extraction rateواژههای مصوب فرهنگستاننسبت وزن آرد بهدستآمده نسبت به وزن کل گندم به درصد