اتحادیهدیکشنری فارسی به انگلیسیalliance, combination, combine, confederacy, federation, league, syndicate, trade, union
اتحادیهفرهنگ فارسی معین(اِ تِّ یُِ) [ ع . ] (اِ.) 1 - انجمن ، هر انجمنی که اهدافی مشترک داشته باشد. 2 - تشکیلات صنفی برای حمایت از حقوق شغل و حرفة مشخص .
مصرلغتنامه دهخدامصر. [ م ِ ](اِخ ) ناحیتی است مشرق وی بعضی حدود شام است و بعضی بیابان مصر، و جنوب وی حدود نوبه است و مغرب وی بعضی از حدود مغرب است و بعضی بیابان است که آن را الواحات خوانند و شمال وی دریای روم است و این توانگرترین ناحیتی است اندر مسلمانی و اندر وی شهرهای بسیار است همه آبادان
اتحادیهدیکشنری فارسی به انگلیسیalliance, combination, combine, confederacy, federation, league, syndicate, trade, union
اتحادیهفرهنگ فارسی معین(اِ تِّ یُِ) [ ع . ] (اِ.) 1 - انجمن ، هر انجمنی که اهدافی مشترک داشته باشد. 2 - تشکیلات صنفی برای حمایت از حقوق شغل و حرفة مشخص .
اتحادیهدیکشنری فارسی به انگلیسیalliance, combination, combine, confederacy, federation, league, syndicate, trade, union