ازلیتلغتنامه دهخداازلیت . [ اَ زَ لی ی َ ] (ع مص جعلی ، اِمص ) دیرینگی . قِدَم . همیشگی . هگرزی . هرگزی .
اجلدلغتنامه دهخدااجلد. [ اَ ل َ ] (ع ص ) زمین هموار. || زمین سخت . ج ، اَجالِد. (منتهی الارب ). و اجلاد، هم مفرد و هم جمع اجلد آمده است .
عزلتفرهنگ فارسی عمیدگوشهنشینی؛ خانهنشینی؛ دوری و کنارهگیری از مردم.⟨ عزلت گزیدن: (مصدر لازم) گوشه گرفتن؛ گوشهنشینی اختیار کردن؛ ترک مراوده با مردم کردن.
عجلدلغتنامه دهخداعجلد. [ ع ُ ج َل ِ ] (ع ص ) شیر خفته . یا شیر دفزک زده و جغرات شده . (منتهی الارب ). اللبن الخاثر جداً. (اقرب الموارد).
عزلتلغتنامه دهخداعزلت . [ ع ُ ل َ ] (ع اِمص ) عزلة. گوشه نشینی و خانه نشینی . (ناظم الاطباء). جدا شدن از زن و فرزند و گوشه نشینی برای عبادت . (غیاث اللغات ). کناره گرفتن از خلق . انزوا.گوشه گیری . اعتزال . و رجوع به عزلة شود : بود پرهیز تو پاکی و طاعت راز با ایزد<b
خلوددیکشنری عربی به فارسیابديت , مکرر , بدون سرانجام و سراغاز , بي پايان , ازليت , جاوداني , بي زماني