استنجادلغتنامه دهخدااستنجاد. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) یاری خواستن . استعانت . || توانا گردیدن بعد سستی . || دلیری کردن بعدترس . یقال : استنجد علیه بعد هیبته . (منتهی الارب ).
استنجاثلغتنامه دهخدااستنجاث . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) بیرون آوردن . (منتهی الارب ): استنجث الشی ٔ؛ استخرجه . (اقرب الموارد). || پیش آمدن به چیزی و تعرض کردن . (منتهی الارب ): استنجث للشی ٔ؛ تصدی له . (اقرب الموارد). || در پی چیزی رفتن . (از منتهی الارب ).
استنجادبدیکشنری عربی به فارسیكمك خواستن از , كمك طلبيدن از , درخواست كمك از , درخواست يارى از , تقاضاى كمك از , تقاضاى مساعده از
مستنجدلغتنامه دهخدامستنجد. [ م ُ ت َ ج ِ ] (ع ص ) آنکه پس از ضعف توانا شده باشد. || یاری خواهنده و یاری طلب ومستعین . (از اقرب الموارد). رجوع به استنجاد شود.
دلیری کردنلغتنامه دهخدادلیری کردن . [ دِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) شجاعت کردن . مردانگی کردن . جرأت نمودن . (ناظم الاطباء). اظهار زور و قدرت و شجاعت کردن . بِراز. بَهس . (منتهی الارب ). حَمس . (تاج المصادر بیهقی ). فتک . (منتهی الارب ) : ز مستی کرد با شیر آن دلیری که نام
یاریلغتنامه دهخدایاری . (حامص ) اعانت . کمک . دستگیری . پایمردی . دستمردی . دستیاری . پشتی . یارمندی . پشتیبانی . نصرت . مساعدت . عون . معاضدت . معاونت . مظاهرت . معونت . مدد. امداد. نصر. تأیید. تعوین . عضد. یارگی . یاوری . صاحب آنندراج بی اتکاء به دلیلی و شاهدی تفاوتهایی میان یاری و یارگی و
استنجادبدیکشنری عربی به فارسیكمك خواستن از , كمك طلبيدن از , درخواست كمك از , درخواست يارى از , تقاضاى كمك از , تقاضاى مساعده از