افحصدیکشنری عربی به فارسیامتحان کردن , بازرسي کردن , معاينه کردن , بازجويي کردن , ازمودن , ازمون کردن
افحشلغتنامه دهخداافحش . [ اَ ح َ ] (ع ن تف ) فاحش تر. بدتر. گزاف تر. (یادداشت بخط مؤلف ). آشکارتر. واضح و بیّن تر: غبن فاحش بل افحش . و اسقاط کافه ٔ خیارات و ادعای غبن و لو کان فاحشا بل افحش .- غبن افحش ؛ غبن فاحش تر. غبن گزاف تر. آن که در معامله کسی بیش از آن حد
افاحیصلغتنامه دهخداافاحیص . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ اُفحوص ، خانه ٔ سنگ خوار. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). ج ِ افحوص ، یعنی جائی که مرغ سنگ خوار خاک آن را دور کند تا در آن تخم کند. (از اقرب الموارد).