انفعاللغتنامه دهخداانفعال . [ اِ ف ِ ] (ع مص ) شدن کار، یقال : فعلته فانفعل . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). کرده شدن . (تاج المصادر بیهقی ). || اثر پذیرفتن . || شرمنده شدن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). || مقوله ٔ انفعال یا ان ینفعل یکی از مقولات عشر ارسطو و یکی از مقولات نه گانه ٔ عرضی است و آن
انفعالفرهنگ فارسی عمید۱. از چیزی یا امری اثر پذیرفتن.۲. شرمنده شدن؛ شرمندگی.۳. (اسم) (ادبی) در دستور زبان عربی، از مصدرهای ثلاثی مزید.۴. حالت بیکار ماندن.
انفعالفرهنگ فارسی معین(اِ فِ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - انجام شدن کاری . 2 - اثر پذیرفتن . 3 - شرمنده شدن .
فعل و انفعاللغتنامه دهخدافعل و انفعال . [ ف ِ ل ُ اِ ف ِ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) فعل ، کار و کردار چنانکه حرکت نجار در بریدن چوب . و انفعال اثر پذیرفتن چنانکه بریده شدن چوب از بریدن نجار. (غیاث ). عمل و عکس العمل . کنش و واکنش . || (اصطلاح شیمی ) تأثیر متقابل دو جسم مرکب یا دو عنصر را بر یکدیگر فع
انفعالاتلغتنامه دهخداانفعالات . [ اِ ف ِ ] (ع مص ، اِ) ج ِ انفعال . || (اصطلاح فلسفه ٔ قدیم ) کیفیاتی که بوسیله ٔ یکی از حواس حاصل می شود اگر راسخ باشد مانند زردی طلا، انفعالیات و اگر غیر راسخ باشد مانند زردی روی آدم ترسان ، انفعالات نامیده می شود. (از کشاف اصطلاحات الفنون و فرهنگ علوم عقلی ). کی
انفعالیلغتنامه دهخداانفعالی . [ اِ ف ِ ] (ع ص نسبی ) منسوب به انفعال : کیفیات انفعالی . جنبش انفعالی . (فرهنگ فارسی معین ). مقابل فعلی . (یادداشت مؤلف ).
انفعالیاتلغتنامه دهخداانفعالیات . [ اِ ف ِ لی یا ] (ع ص ، اِ) ج ِ انفعالیه . || (اصطلاح فلسفه ٔ قدیم ) کیفیات محسوسه ای که راسخ باشد مانند زردی طلا. یاء در انفعالیه برای تأکید و مبالغه است . (از دستور العلماء ج 1 ص 205) <span cla
انفعالاتفرهنگ فارسی معین( ~.) [ ع . ] (اِمص .) جِ انفعال . 1 - تأثرات . 2 - نفسانیاتی که اساس آن ها لذت دایم است .
انفعالیفرهنگ فارسی معین( ~.) [ ع - فا. ] (ص نسب .) 1 - منسوب به انفعال ، مربوط به انفعال : جنبش انفعالی . 2 - مبتنی بر خواسته های دیگران نه تصمیم گیری و ارادة شخصی .
انفعالاتلغتنامه دهخداانفعالات . [ اِ ف ِ ] (ع مص ، اِ) ج ِ انفعال . || (اصطلاح فلسفه ٔ قدیم ) کیفیاتی که بوسیله ٔ یکی از حواس حاصل می شود اگر راسخ باشد مانند زردی طلا، انفعالیات و اگر غیر راسخ باشد مانند زردی روی آدم ترسان ، انفعالات نامیده می شود. (از کشاف اصطلاحات الفنون و فرهنگ علوم عقلی ). کی
انفعالیلغتنامه دهخداانفعالی . [ اِ ف ِ ] (ع ص نسبی ) منسوب به انفعال : کیفیات انفعالی . جنبش انفعالی . (فرهنگ فارسی معین ). مقابل فعلی . (یادداشت مؤلف ).
انفعالیاتلغتنامه دهخداانفعالیات . [ اِ ف ِ لی یا ] (ع ص ، اِ) ج ِ انفعالیه . || (اصطلاح فلسفه ٔ قدیم ) کیفیات محسوسه ای که راسخ باشد مانند زردی طلا. یاء در انفعالیه برای تأکید و مبالغه است . (از دستور العلماء ج 1 ص 205) <span cla
انفعالاتفرهنگ فارسی معین( ~.) [ ع . ] (اِمص .) جِ انفعال . 1 - تأثرات . 2 - نفسانیاتی که اساس آن ها لذت دایم است .
انفعالیفرهنگ فارسی معین( ~.) [ ع - فا. ] (ص نسب .) 1 - منسوب به انفعال ، مربوط به انفعال : جنبش انفعالی . 2 - مبتنی بر خواسته های دیگران نه تصمیم گیری و ارادة شخصی .
فعل و انفعاللغتنامه دهخدافعل و انفعال . [ ف ِ ل ُ اِ ف ِ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) فعل ، کار و کردار چنانکه حرکت نجار در بریدن چوب . و انفعال اثر پذیرفتن چنانکه بریده شدن چوب از بریدن نجار. (غیاث ). عمل و عکس العمل . کنش و واکنش . || (اصطلاح شیمی ) تأثیر متقابل دو جسم مرکب یا دو عنصر را بر یکدیگر فع