آورچهلغتنامه دهخداآورچه .[ وَ چ َ / چ ِ ] (اِ) به معنی آوارجه است که دفتر حسابهای پراکنده باشد. (برهان ). رجوع به آوارجه شود.
اورهلغتنامه دهخدااوره . [ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان دماوند. کوهستانی و سردسیر و دارای 450 تن سکنه است . آب آن از چشمه سار و محصول آنجا غلات ، بنشن ، سیب زمینی ، قیسی و میوجات سردسیری و شغل اهالی زراعت است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران
اورهلغتنامه دهخدااوره . [ اَ رَ / رِ ] (اِ) ابره ، قبا و ابره رضایی و غیره . (غیاث اللغات ). رویه ٔ قبا. (انجمن آرا). ابره است که روی قبا و کلاه وامثال آن باشد چه در فارسی با و واو بهم تبدیل می یابند. (هفت قلزم ) (آنندراج ) (برهان ). ابره ، قبا و کلاه و جز آن
جبیرلغتنامه دهخداجبیر. [ ج ُ ب َ ] (اِخ ) ابن حفص عثمانی ، مکنی به ابی الاسود الکوفی است . شیخ طوسی و کشی او را از روات شمرده اند، و علی بن الحکم گوید وی اورع ناس بود. او از جعفر صادق (ع ) روایت کند. (از لسان المیزان ).
تذکرةلغتنامه دهخداتذکرة. [ ت َ ک ِ رَ ] (ع مص ) بیاد آوردن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). یاد آوردن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). || پند دادن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ). رجوع به تذکیر شود. || (اِ) یادگار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء)
متولیلغتنامه دهخدامتولی . [ م ُ ت َ وَل ْ لی ] (ع ص ) دوستی دارنده . (آنندراج ) (غیاث ). دوست و دوستی دارنده با کسی . (ناظم الاطباء). || کار پذیرنده . (دهار). کسی که کاری به خود گیرد و به کار کسی اقدام نماید و امری را به گردن گیرد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). بر سر کار باشنده . (آنندراج
گلستانهلغتنامه دهخداگلستانه . [ گ ُ ل ِ ن َ ] (اِخ ) ابن شاه ابوتراب محمدعلی حسینی یا حسنی ، معروف به گلستانه و ملقب به علاءالدین از سادات گلستانه ساکن اصفهان . عالمی است عابد، زاهد، محقق ، مدقق ، جلیل القدر و رفیعالمنزله از اعاظم اتقیا و اکابر ثقات محدثین که اورع و ازهد اهل زمان خود بوده و تمام
جابرلغتنامه دهخداجابر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن زید جعفی . وی در میان شیعیان مقامی بلند داشته و نیرنجات را نیکو دانستی . وفاتش در سال 118 هَ . ق . است . (تاریخ گزیده ص 246). او از بزرگان مذهب تشیع بوده است و در زمان حضرت صادق (ع )