بردیدنفرهنگ فارسی عمید۱. از راه به طرفی شدن؛ دور گردیدن از سر راه؛ برگردیدن: ◻︎ همت بلنددار که با همت خسیس / چاووش پادشاه براند تو را که «برد!» (مولوی۲: ۲۲۷)۲. = بردابرد
بردیدنلغتنامه دهخدابردیدن . [ ب َ دی دَ ] (مص ) از کلمه ٔ «برد» که بمعنی «دور شو» است ساخته شده و بهمان معنی است . از راه بطرفی شدن . (برهان ) (آنندراج ) (شرفنامه ). رجوع به برد شود.
بردویدنلغتنامه دهخدابردویدن . [ ب َ دَ دَ ] (مص مرکب ) دویدن است در همه ٔ معانی . || بالا رفتن چنانکه پیچک بدرخت و دیوار : چو پیل دمنده مر او را بدیدبکردار کوهی بر او بردوید. فردوسی .نشنیده ای که زیر چناری کدوبنی بررست و بردویدبر
بُریدهدانclipboardواژههای مصوب فرهنگستانپرونده یا بخشی از حافظه که دادهها، پیش از آنکه در محلی دیگر رونوشت شوند، موقتاً در آنجا ذخیره میشوند
یادکردلغتنامه دهخدایادکرد. [ ک َ ] (مص مرکب مرخم ، اِمص مرکب ) ذکر. تذکر. تذکار. یادبود. یادآوری : چنانکه پدیدکردیم اندر یاد کرد کوهها. (حدود العالم ). فی الاهویة، اندر یادکرد هواها. (هدایة المتعلمین ربیع ابن احمد الاخوینی - البخاری ). فی ذکر الانبذة، اندر یادکرد جوشیده