چبغتلغتنامه دهخداچبغت . [ چ َ غ ُ ] (اِ) نهالی و لحاف و سوزنی و جامه و هر چیز پنبه دار که کهنه و مندرس شده و از هم پاشیده باشد. (برهان ). نهالی و لحاف و امثال آنها که پنبه دار باشند و کهنه و فرسوده شده باشد. (انجمن آرا) (آنندراج ). و آن را چبغوت ، با واو، نیز گفته اند. (انجمن آرا) (آنندراج ).
بغيضدیکشنری عربی به فارسیگزنداور , مضر , زيان بخش , نفرت انگيز , منفور , متنفر کننده , دافع , زننده , تنفراور
بغتلغتنامه دهخدابغت . [ ب َ ] (ع ق ) ناگاه .(منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بَغتَة. بَغتَةً. (منتهی الارب ). و رجوع به دو کلمه ٔ مذکور شود.
مبغاةلغتنامه دهخدامبغاة. [ م َ ] (ع اِ) جانب جستنی . یقال : بغیت المال من مبغاته . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
امنیتلغتنامه دهخداامنیت . [ اُ نی ی َ ] (ع اِ) آرزو. (منتهی الارب ) (مقدمه ٔ لغت میر سید شریف جرجانی ) (مؤیدالفضلاء). آرزو و امید. (غیاث اللغات ). آرزو و مراد.(آنندراج ) (از مؤید الفضلاء). آرزو و خواهش . (ناظم الاطباء). آرزو. خواهش . امید. (فرهنگ فارسی معین ). خواهش نفس . آنچه بآرزو خواهند.