تشیعلغتنامه دهخداتشیع. [ ت َ ش َی ْ ی ُ ] (از ع ، اِ) مذهب شیعه . (ناظم الاطباء). و رجوع به شیعه شود.
تشیعلغتنامه دهخداتشیع. [ ت َ ش َی ْ ی ُ ] (ع مص ) دعوی شیعت کردن . (تاج المصادر بیهقی ). دعوی مذهب شیعت کردن . (زوزنی ). دعوی مذهب شیعه کردن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). خود را شیعه نمودن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). دعوی شیعیت
تسه تسهلغتنامه دهخداتسه تسه . [ ت ِ س ِ ت ِ س ِ ] (اِ) نوعی مگس آفریقایی از جنس گلوسین که موجب انتشار بیماری خواب میگردند.
تسه تسهفرهنگ فارسی عمیدحشرهای افریقایی شبیه مگس که ناقل تریپانوزوم افریقایی است و با نیش زدن به انسان و بعضی جانوران آنها را به بیماری خواب مبتلا میکند.
تیسیهلغتنامه دهخداتیسیه . [ ی ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ بخش خمام است که در شهرستان رشت واقع است و در حدود 500 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
تیسیةلغتنامه دهخداتیسیة. [ ت َ سی ی َ ] (ع اِ) تکبر و بزرگ منشی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به تیسوسیة شود.
معبد وداعmortuary temple, funerary templeواژههای مصوب فرهنگستاننوعی معبد مصری که غالباً همجوار و پیوسته با آرامگاه سلطنتی بوده و مراسم تشیع و خاکسپاری فرعون در آنجا انجام میشده است
تبرافرهنگ فارسی عمید۱. بیزاری جستن و دوری کردن.۲. (فقه) [مقابلِ تولا] در تشیع، دشمن شمردن دشمنان علیبن ابیطالب و فرزندانش.
وصیفرهنگ فارسی عمید۱. (فقه، حقوق) کسی که وصیتکننده او را برای اجرای وصیت خود تعیین میکند.۲. جانشین.۳. در تشیّع، امام علی که جانشین پیامبر اسلام است.
متشیعلغتنامه دهخدامتشیع. [ م ُ ت َ ش َی ْی ِ ] (ع ص ) دعوی شیعیت کننده و خود را شیعی نماینده . (آنندراج ). دعوای شیعی کرده و شیعی شده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) : هیچ مانعی ندارد که یک نفر شیعی متمایل به اعتزال یایک نفر معتزلی متشیع باشد. (خاند