دراریلغتنامه دهخدادراری . [ دَ ری ی ] (ع ص ، اِ) ج ِ دری . (ترجمان القرآن جرجانی ) (منتهی الارب ). ستارگان روشن و بزرگ و این جمع دری است به معنی ستاره ٔ روشن . (غیاث ). جمع دری که کوکب عظیم نورانی باشد. جمع دری بمعنی کوکب چون دُر در صفا و درخشندگی . (آنندراج ).
دریاگریلغتنامه دهخدادریاگری . [ دَرْ گ َ ] (حامص مرکب ) عمل دریاگر. ملاحی . کشتیبانی . (ناظم الاطباء) : از که دریاگری آموخت خیال تومگررهنمایش شده این اشک چو پروین من است . حافظ (از آنندراج ).
ذراریلغتنامه دهخداذراری . [ ذَ ] (ع اِ) ج ِ ذُریّة. فرزندان . فرزندان جن و انس . || زنان : قرب صد هزار برده از ذراری و جواری ایشان ... بدست اهل اسلام افتاد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ طهران ص 394). قرب صد هزار برده از اطفال و ذراری و جواری
من درآوردیلغتنامه دهخدامن درآوردی . [ م َ دَ وَ / وُ ] (ص مرکب ) چیز من عندی . حرفی یا مطلبی یا کاری که انسان از خود دربیاورد (غالباًاین صفت موقعی استعمال می شود که کار من درآوردی خراب شده باشد). من درآری . (فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمال زاده ). من عندی . مجعول . مصنوع
سبزباغفرهنگ فارسی عمید۱. تنوبدن انسان.۲. آسمان: ◻︎ بدان راست ناید کزاین سبزباغ / گلی چند را سر درآری به داغ (نظامی۶: ۱۱۰۱).۳. بهشت.
داور داورانلغتنامه دهخداداور داوران . [ وَ رِ وَ ] (ترکیب اضافی ) قاضی قاضیان . حاکم حاکمان . || (اِخ ) پروردگار و خدای تعالی که بر داوران داور است : بهر جا که موکب درآری براه کنی داور داوران را پناه .نظامی .
بسترادراریbed-wettingواژههای مصوب فرهنگستاندفع غیرارادی پیشاب در هنگام خواب، که معمولاً در شب و بهخصوص در کودکان مشاهده میشود
بیادراریanuria, anuresisواژههای مصوب فرهنگستانناتوانی کلیهها از تولید پیشاب یا وجود انسداد در نقطهای از میزراه که به عدم دفع پیشاب منجر شود