درگذشتنفرهنگ فارسی عمید۱. مردن؛ درگذشتن.۲. پیشی گرفتن.۳. گذشت کردن؛ دست برداشتن؛ از گناه کسی چشم پوشیدن.۴. [قدیمی] گذشتن؛ رفتن؛ عبور کردن.
درگذشتنلغتنامه دهخدادرگذشتن . [ دَ گ ُ ذَ ت َ ] (مص مرکب ) گذشتن . به آن طرف گذشتن . عبور کردن . (ناظم الاطباء). رفتن . (یادداشت مرحوم دهخدا). افاتة. انمحاص . انهواء. تجاوز. تجوّز. تعدی . تفوت . توریک . طُمور. غَبر. غُبور. (از منتهی الارب ). مجاوزة. (تاج المصادر بیهقی ) :
دردستانلغتنامه دهخدادردستان . [ دَس ِ ] (نف مرکب ) دردستاننده . دردچین . ستاننده ٔ درد. دردگیرنده . || بمجاز، غمخوار : من دردستان تو نهانی تو درد دل که می ستانی ؟نظامی .
دردستانفرهنگ فارسی عمیدستانندۀ درد؛ آنکه یا آنچه درد و مرض را بردارد و برطرف سازد؛ دردبرچین؛ دردچین.
اندرگذشتنلغتنامه دهخدااندرگذشتن . [ اَ دَ گ ُ ذَ ت َ ] (مص مرکب ) گذشتن . عبور کردن : به روم و بهندوستان بربگشت ز دریا و تاریکی اندرگذشت . فردوسی .وزان کاخ فرخ چو اندرگذشتی یکی رود آب اندر او همچو شکر. فرخی .</