دنیادارلغتنامه دهخدادنیادار. [ دُن ْ ] (نف مرکب ) دنیادارنده . دنیاپرست . دنیاطلب . (یادداشت مؤلف ). دنیادارنده . دنیاپرست . دنیاطلب . (یادداشت مؤلف ). دنیادوست و لهو و لعب دوست . (ناظم الاطباء) : ای یتیمان غمخوار بگریید و ای پادشاهان دنیادار بدین مملکت غره مشوید. (قصص
دیندارلغتنامه دهخدادیندار. (اِخ ) نام قدیمی شهر شاپور. این نام در مآخذ قدیم و جدید به اختلاف «دین دلاء»، «دیندار»، «دنبلا» ضبط شده است بدین شرح : بشاور از اقلیم سیم است طولش از جزایر خالدات «فویه » و عرض از خط استوا «ک » طهمورث دیوبند ساخت و دین دلا خواند. (نزهةالقلوب ص <span class="hl" dir="lt
دیندارلغتنامه دهخدادیندار. (نف مرکب ) دارنده ٔ دین . صاحب دین و ملة. (از آنندراج ). متدین . گرویده : سغد، ناحیتی است ... با مردمان نرم دیندار. (حدود العالم ).که سالی خراجی نخواهد ز پیش ز دیندار بیدار و از مرد کیش . فردوسی .چنین ب
دنیاداریلغتنامه دهخدادنیاداری . [ دُن ْ ] (حامص مرکب ) صفت دنیادار. دنیاپرستی . دنیادوستی . (یادداشت مؤلف ). رجوع به دنیادار و دنیاپرست شود. || صرفه جویی و عقل معاش . (ناظم الاطباء). || مال دوستی . (ناظم الاطباء).
سیم پرستلغتنامه دهخداسیم پرست . [ پ َ رَ ] (نف مرکب ) دنیادار و خواهشمند زر. (آنندراج ). رشوه گیر. کسی که همیشه منفعت خود را میخواهد. (ناظم الاطباء).
کدیورفرهنگ نامها(تلفظ: kadivar) (در قدیم) صاحب خانه ؛ مالک خانه ؛ کدخدا ؛ کشاورز ، زارع ؛ باغبان ؛ (در متون مانوی پارتی) به معنی دنیادار و جهاندار آماده .
بارسالارلغتنامه دهخدابارسالار. (اِ مرکب ) سالار بار. حاجب بزرگ .حافظ. نگاهبان . رئیس حفاظ و نگاهبانان : آن شنیدستم که در صحرای غوربارسالاری بیفتاد از ستورگفت چشم تنگ دنیادار رایاقناعت پرکند یا خاک گور.سعدی .
چشم تنگلغتنامه دهخداچشم تنگ . [ چ َ / چ ِ م ِ ت َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از چشم تنگ بین و حریص و آزمند. کنایه از چشمی که همه چیز را کم و اندک بیند : گفت چشم تنگ دنیادار رایا قناعت پر کند یا خاک گور.
طناب قورقلغتنامه دهخداطناب قورق . [ طَ ب ِ ق ُ رُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) طنابی که گرد خیمه ٔ سلاطین کشند ودر سواری سلاطین و حکام بندند از جهت امتناع آمدورفت مردم عوام از عالم باره که در هندوستان مرسوم است ودر آن زبان جالی گویند. شفیع اثر راست : ز چین جبه فرومایگان د
دنیاداریلغتنامه دهخدادنیاداری . [ دُن ْ ] (حامص مرکب ) صفت دنیادار. دنیاپرستی . دنیادوستی . (یادداشت مؤلف ). رجوع به دنیادار و دنیاپرست شود. || صرفه جویی و عقل معاش . (ناظم الاطباء). || مال دوستی . (ناظم الاطباء).