ضماندیکشنری عربی به فارسیضمانت , تعهد , ضامن , وثيقه , سپرده , ضمانت کردن , تعهد کردن , عهده دار شدن , تاوان , غرامت , جبران زيان , بخشودگي , صدمه
ضمانفرهنگ فارسی عمید۱. قبول کردن؛ پذیرفتن.۲. (فقه، حقوق) برعهده گرفتن وام دیگری.۳. (فقه، حقوق) التزام اینکه هرگاه چیزی از میان رفت مثل یا قیمت آن را بدهند.۴. [قدیمی] حمایت.۵. (اسم، صفت) [قدیمی] ضامن.
ضمانلغتنامه دهخداضمان . [ ض َ ] (اِخ ) ابن بشیر انصاری . وی به امر یزیدبن معاویه با سی سوار امام علی بن الحسین (ع ) و اسرای اهل البیت را همراه خود از شام بمدینه برد. (از حبیب السیر ص 28).
ضمانلغتنامه دهخداضمان . [ ض َ ] (ع مص ) کفیل شدن . (منتخب اللغات ). در عهده شدن . ضامنی . (غیاث ). ضمانت . پایندانی . (مهذب الاسماء). عهدان . عُهیدی . (منتهی الارب ). پذیرفتاری . (دهار). پذرفتاری . پذیرفتن . (منتخب اللغات ).پذرفتن چیزی را. (منتهی الارب ). پذیرفتکاری کردن . (زوزنی ) (تاج المصا
دژمانلغتنامه دهخدادژمان . [ دِ / دُ ] (اِ مرکب ) افسوس و دریغ داشتن و حسرت . (برهان ) (آنندراج ). دژوان . || (ص مرکب ) دژمنش . متأسف . اندوهگین : چو شاهنشه زمانی بود دژمان به خشم اندر خرد را برد فرمان . (و
دمانلغتنامه دهخدادمان . [ دِ ] (اوستایی ، اِ) نمان . در گاثه های زرتشت به معنی خانه و یکی از چهار واحد جامعه ٔ دودمانی آمده است . (از ایران در زمان ساسانیان ص 29).
دمانلغتنامه دهخدادمان . [ دَ ] (نف ، ق ) صفت بیان حالت از دمیدن . دمنده . پیاپی نفس زنان چون کسی که دویده باشد. نفس زنان . دم زنان . دم زننده . (یادداشت مؤلف ). بشدت نفس کشنده . || به معنی جوشنده و دمنده کنایه از مست و خشمناک و از غضب مفرط فریادکننده ، و این لفظ صیغه ٔ اسم فاعل است از دمیدن
دمانلغتنامه دهخدادمان . [ دُ ] (ع اِ) خاکستر. || سرگین . || پوسیدگی و سیاهی که به خرمابن رسد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). آفتی که خرمابن را رسد. ج ، دمن . (مهذب الاسماء). || نیرودهنده زمین رابه سرگین . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
دیمانلغتنامه دهخدادیمان . (اِخ ) دهی است از دهستان نیر بخش مرکزی شهرستان اردبیل با 500 تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).
ضمانتفرهنگ فارسی عمید۱. ضامن شدن؛ کفیل شدن؛ بر عهده گرفتن.۲. [قدیمی] دچار شدن به بیماری دائم که گاهبهگاه شدت کند و موجب زمینگیری شود.
ضمانتلغتنامه دهخداضمانت . [ ض َ ن َ ] (ع اِمص ) پذرفتاری . پذیرفتاری . تاوان داری . پایندانی . (مجمل اللغة). ذِمامة. (منتهی الارب ). ضمان . کفالت . || حُب ّ. (منتهی الارب ). || برجاماندگی . (منتهی الارب ). زمین گیری .
ضمانتفرهنگ فارسی معین(ضَ نَ) [ ع . ] 1 - (مص ل .)متعهد شدن . کفالت کسی را کردن . 2 - (اِمص .) درستی یا صحت چیزی را یا کسی را یا گفته ای را متعهد شدن .
ضمانتفرهنگ فارسی عمید۱. ضامن شدن؛ کفیل شدن؛ بر عهده گرفتن.۲. [قدیمی] دچار شدن به بیماری دائم که گاهبهگاه شدت کند و موجب زمینگیری شود.
ضمانتلغتنامه دهخداضمانت . [ ض َ ن َ ] (ع اِمص ) پذرفتاری . پذیرفتاری . تاوان داری . پایندانی . (مجمل اللغة). ذِمامة. (منتهی الارب ). ضمان . کفالت . || حُب ّ. (منتهی الارب ). || برجاماندگی . (منتهی الارب ). زمین گیری .
خضمانلغتنامه دهخداخضمان . [ خ َض ْ ض ُ / خ ِض ْ ض ِم ْ ما ] (ع اِ) گریبان . (منتهی الارب ). || خشتک پیراهن . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ).- خضمان القمیص ؛ گریبان . (از اقرب الموارد).
مضمانلغتنامه دهخدامضمان . [ م ِ ] (ع ص ) ناقه ٔ باردار. (منتهی الارب ). شتر باردار و آبستن . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
رضمانلغتنامه دهخدارضمان . [ رَ ] (ع اِ) شتر گران . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). شتران گران . (آنندراج ).
رضمانلغتنامه دهخدارضمان . [ رَ ض َ ] (ع مص ) گام نزدیک گذاشته دویدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء).