ضمرزةلغتنامه دهخداضمرزة. [ ض َ رَ زَ ] (ع ص ) زمین درشت . سنگلاخ سوخته که در شب رفته نشود. || زن درشت خوی . (منتهی الارب ).
ضمرزةلغتنامه دهخداضمرزة. [ ض َ رَ زَ ] (ع مص ) درشت گردیدن بلد بر کسی و سخت شدن . || درشت شدن و سخت گردیدن قبر بر کسی . (منتهی الارب ).