توغچیلغتنامه دهخداتوغچی . (ترکی ، اِ مرکب ) شخصی که توغ بردارد. (از آنندراج ). علمدار. (ناظم الاطباء) : نگار توغچی آن پادشاه کشور حسن که توغ بیرق اوشد مدار لشکر حسن . سیفی (از آنندراج و بهار عجم ).رجوع به توغ شود.
طواغیتلغتنامه دهخداطواغیت . [ طَ ] (ع اِ) ج ِ طاغوت . (منتهی الارب ). رجوع به طاغوت شود : چه از طواعیت طواغیت پرستان ملول گشته بودند. (جهانگشای جوینی ). و فرّ دولت روزافزون جباران و متکبران طواغیت را در قبضه ٔ طواعیت و فرمان منقاد. (جهانگشای جوینی ). || بتخانه ها.
طاغیةلغتنامه دهخداطاغیة. [ ی َ ] (ع ص ) تأنیث طاغی . || سخت ستمکار. (منتهی الارب ). و بدین معنی تاء آخر کلمه را برای مبالغه بکلمه می افزایند. بیدادگر. (مهذب الاسماء). جبار عنید. (دهار). سخت ظالم . متمرد. خودکامه . || احمق متکبر. (منتهی الارب ). || (اِمص ) بیدادی . (مهذب الاسماء) (زمخشری ). ||
طواغیتلغتنامه دهخداطواغیت . [ طَ ] (ع اِ) ج ِ طاغوت . (منتهی الارب ). رجوع به طاغوت شود : چه از طواعیت طواغیت پرستان ملول گشته بودند. (جهانگشای جوینی ). و فرّ دولت روزافزون جباران و متکبران طواغیت را در قبضه ٔ طواعیت و فرمان منقاد. (جهانگشای جوینی ). || بتخانه ها.